سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کارهای 'مهم و غیرفوری' در اولویت هستند!

کارهای "مهم و غیرفوری" در اولویت هستند!

دو سال پیش به بن بست رسیده بودم. دانشجوی فوق لیسانس بودم که برای شعلم حیاتی بود. از من دعوت شده تا یکی از شماره های مجله "ماگما"، از مجله های شعر معروف انگلیس را تدوین کنم و به عنوان شاعر با فرصتی رو به رو بودم که نمی توانستم آن را رد کنم. هم چنین در آستانه ازدواج بودم و از طرفی باید شغلم را حفظ می کردم و مخارج فعالیت های فوق برنامه را هم فراهم می ساختم.

انگار همه این ها کم بود، چون پدیده ای جدید به اسم وبلاگ نویسی را هم کشف کردم و تازه فهمیدم مردم از آن برای بیان و گسترش ایده ها و ارتقای شغلی استفاده می کنند نه اینکه تنها در مورد منوی صبحانه گربه شان مطلب بنویسند. به نظرم وبلاگ ابزاری بسیار مناسب بود زیرا من عاشق نوشتن هستم و ایده هایی داشتم که می خواستم به جریان بیندازم و تماس با افراد جدید را هم دوست داشتم. اما از کجا قرار بود این زمان را بدست بیاورم؟

از قبل با خودم قرار گذاشته بودم که برخلاف میلم، شعر گفتن را تا پایان دوره فوق لیسانس کنار بگذارم (با این شرط که پس از آن دوباره شعر بگویم، درست مانند الان که با لذت این کار را می کنم). اما هم چنان با معضل پیدا کردن زمانی به دور از مزاحمت و با تمرکز و کیفیت بالا روبرو بودم تا بتوانم مقالاتم را بنویسم، شعرهای ارائه شده را با دقت بخوانم و یک وبلاگ ایجاد کنم. پس از بررسی دفتر خاطراتم و فعالیت های در دست اقدام به نتیجه ای مایوس کننده رسیدم: "می بایست صبح ها خیلی زودتر از خواب بیدار می شدم."

خیلی راحت می توانم بگویم که دیگر هیچ زمانی در برنامه من خالی نبود خودم را سحر خیز تصور نمی کردم و کار در خانه اکثر اوقات این موهبت را داشت که احتیاجی به زود بیدار شدن برای رسیدن به محل کار نداشت. روزهای خوب ساعت 7:30 از خواب بیدار می شدم و روزهای بد ساعت 8:30 و هنوز مدت زمان زیادی برای انجام کارهایم تا ساعت 9 داشتم. ولی مقدار زیادی کار روی سرم ریخته بود و به همین خاطر فعالیتی طاقت فرسا در پیش رو داشتم.

ساعت جدید بیدار شدن من 6:30 بود. کتابی تحت عنوان "چگونه سحرخیز شویم" نوشته استیوپاولینا را خواندم. این کتاب به من کمک کرد اشعارم را در مجله ماگما به چاپ برسانم. در رشته تحصیلی خود افتخاری کسب کردم و وبلاگ "خیال واهی" را ساختم که شغلم را تغییر داد و ایده های خلاقانه و جدیدی را برای جست و جو در اختیار من گذاشت. همچنین تعدادی شعر گفته ام که از آنها راضی هستم و به تدریج آنها را به چاپ می رسانم. از همه مهمتر، من در فرصتی مناسب ازدواج کردم!

از فهرست کردن این مطالب نمی خواهم از خودم تعریف کنم، فقط می خواهم ارزش تفکیک زمانی برای اجرای کارهای خلاقانه آن هم درست در بحبوحه تقاضاهای فوری تر را نشان دهم. توجیه از دست دادن فرصت کار در مجله برای من بسیار آسان بود، چون سرم خیلی شلوغ بود. حتی به تعویق انداختن ایجاد وبلاگ تا زمانی که وقت بیشتری پیدا کنم بسیار آسان تر بود. اما مشکل این جاست که همیشه کاری فوری تر وجود دارد تا توجه مرا از کار خلاقانه خودم پرت کند.

من از خودم به قدر کافی گفتم. شما چگونه وقت پیدا می کنید تا به اهداف بدیع و خلاقانه خود دست یابید؟

 

فوری

غیر فوری

مهم

مهم و فوری

مهم و غیر فوری

غیر مهم

غیر مهم و فوری

غیرمهم و غیر فوری

 

کارهای "مهم ولی غیر فوری" را در اولویت قرار دهید.

استفان کاوی در کتاب خود با نام "هفت عادت افراد مؤثر"، وظایف کاری را بر اساس اهمیت و فوریت آنها دسته بندی می کند. کاوی خاطرنشان می کند که اکثریت ما وقت خود را صرف امور مهم و ضروری می کنیم. به عبارت دیگر مدام از این سو به آن سو در جست و جوی موارد اضطراری هستیم و برای پاسخگویی به مطالبات دیگران سر از پا نمی شناسیم. گاهی اوقات این امر اجتناب ناپذیر است. "شعبده وقت مقرر" می تواند ما را به فتح قله های خلاقیت نایل سازد و در حالیکه در غیر آن صورت، هیچ تلاشی برای اتمام آن پروژه نمی کردیم. این تجربه ای مهیج و پربار است، ولی این که می خواهید اکثر وقت خود را اینگونه بگذرانید، به شما بستگی دارد.

راه حل های کاوی اولویت دادن به کارهایی است که مهم و غیر فوری هستند. اگرچه پیشروی به سوی اهداف و رویاهای تان در قالب روزهای مشخص شده نمی گنجد، ولی بهترین راه حصول این امر (به جای واکنش نشان دادن به هرآنچه که دیگران به عهده شما می گذارند)، در اولویت قرار دادن این امور است و در طی زمان، هر چه بیشتر با اموری دست و پنجه نرم کنید که زمان تحویل آنها فرا نرسیده، در آینده وظایف مهم و فوری کمتری برای به انجام رساندن خواهید داشت.

واضح ترین راه دست یابی به این نتیجه آن است که پیش از هر چیز، هر روز بر روی پروژه های خودتان کار کنید، هرچند فقط روزی نیم ساعت بتوانید برای آن وقت بگذارید. حال هرآنچه که پس از این زمان در کار شما وقفه ایجاد کند، دست کم این حس رضایت در شما ایجاد شده است که کمی به سوی اهداف شخصی خود پیشروی کرده اید.

واضح است که تنها مسأله مهم زمان نیست، بلکه شما باید بتوانید توجه خود را محدود و متمایز کرده تا بتوانید تمام توجه خود را به کار بعدی تان داشته باشید که هیچ مزاحمتی نتواند حواس شما را پرت کند.

                                                                          

سؤالات:

*      به موفقیت هایی فکر کنید که بیش از همه به آنها افتخار می کنید، و بیشترین ارزش را به زندگی و کار شما بخشیده اند. زمانی که به کار بر روی آنها می پرداختید، چه تعداد از آنها در شاخهء "مهم ولی غیر فوری" قرار می گرفتند؟

*      در پایان روزی که طی آن حتی گامی کوچک به سوی اهداف مورد احترام خود برداشته اید، چه احساسی دارید؟

*      در پایان روزی که غرق در پاسخگویی به مطالبات و وظایف محوله فوری بوده اید، چه احساسی دارید؟

*      اگر وقت بیشتری را صرف رسیدگی به امور مهم ولی غیر فوری می کردید، چه تفاوتی در زندگی شما پدید می آمد؟

 

مجله موفقیت

شماره 152