سفارش تبلیغ
صبا ویژن

فقط برای یک معلم - 2

کلاسی مانند بهشت


ما درک می کنیم که به رغم هرگونه بی نظمی و اغتشاش در بیرون کلاس، ما در کنار شما، نظم و عدالت را در می یابیم و با شما فرصتی برای یادگیری، تحمل، خندیدن و هیجان داریم.

...

شما ثابت کردید که کلاس درس می تواند محیطی جهنمی، یا قطعه ای از بهشت باشد.

...

خشونت، آشوب، حرص و آزی که جهان را فرا گرفته به ما نزدیک می شود و بر در می کوبد.

اما اینجا، درون کلاس، با شما امن است.

در این فضای کوچک ما می آموزیم برای یکدیگر ارزش قائل شویم، فکر کنیم و یاد بگیریم.

جستجوگر و خلاق باشیم و به دنبال صلح و آرامش.

شما زشتی ها و آزمندی های دنیای بیرون را سد می کنید. آنقدر طولانی، تا ما برای مقابله با آنها به حد کافی قدرتمند شویم.

شما ارزش مهربانی را نشان می دهید.

شما قدرت صبر، شجاعت و ایثار را نشان می دهید.

شما در کلاس به ما فرصت زیستن می بخشید.

 

شادی، یادگیری و موفقیت


یک روز شنبه شما گفتید:

"حالا فهمیدم. تو خیلی خوب توضیح دادی."

یک روز یکشنبه گفتید:

"خدای بزرگ، چقدر زیباست! چطور تونستی چنین تأثیر خارق العاده ای داشته باشی؟"

یک روز دوشنبه گفتید:

"می تونی یک نسخه از شعرت رو برام بیاری تا نگهش دارم؟"

یک روز سه شنبه گفتید:

"بیا جلو و به همه کلاس نشون بده."

یک روز چهارشنبه گفتید:

"متشکرم، بسیار محبت آمیز بود."

این پنج هدیه کودکانه ای که به من دادید، تمام عمر برایم باقی خواهند ماند.

...

شما دستان مرا با زیبایی آشنا کردید و این نقطه شروع من بود.

شما در مقام معلم، آنچه از کلمات، تصورات و ایده ها، که برای ساختن زندگی لازم بود را به من هدیه کردید.

به راستی بنیان هرچه می سازم با کمکهای شما پی ریزی شده است.

 

من معلمی را دوست دارم که...


... ساده و شفاف بر تخته می نویسد.

... به اشتباهاتش اعتراف می کند.

... کمی معمولی است و همیشه از موضع قدرت و ریاست سخن نمی گوید.

... وقتی سرود را خارج از نت می خوانم ناراحت نمی شود. چراکه می داند من از خواندنم لذت می برم.

...

من معلمی را دوست دارم که درک کند گاهی من چیزی را متوجه نمی شوم.

همه چیز را واضح شرح دهد.

... وقتی دستم را بلند می کنم، توجه می کند و با طمأنینه به سوألاتم گوش می دهد.

هنگام آزمایش فرصتی هم به من می دهد تا انجام دهم؛ وقتی به سختی تلاش می کنم، به من لبخند می زند.

...

توضیح دوباره ناراحتش نمی کند و شاید سه باره... .

 

بیچاره معلمان ما


معلم ها به خاطر کابوسی درباره حمله گرگها از خواب نمی پرند. اما ممکن است درباره ی جا گذاشتن ورقه امتحان بچه ها در اتوبوس، تا صبح کابوس ببینند.

...

از معلم انتظار دارند با بچه هایی که حتی پدر و مادر، روانپزشک و مددکار اجتماعی، حریفشان نشده، ارتباط خوبی برقرار کنند.

خیلی راحت به او می گویند:

"تنها کار شما ایجاد محیطی طبیعی در کلاس است."

...

معلم مدرسه ظرفیتی اعجاب انگیز برای کشف خستگی، تب و لرز، و مشکلات خانوادگی بچه ها دارد. او در عین حال امیدوارانه لبخند می زند.